رویای گرم.....!

سرما...سرما...سرما.........

پنجره بازه...یه تکرار دیگه...؟! نه........

چشماتو ببند...حالا میتونی ببینیش...حالا میتونی حسش کنی...

حالا میتونی تو شب چشماش گم بشی....چشمایی که با عشق به چشمات
 
نگاه میکنن...چشمایی که ستاره های شب رو کامل میکنن... حالا میتونی

دستاشو توی دستات احساس کنی...دستای کوچیک و ظریفی که با

مهربونی دستاتو نوازش میکنن....حالا میتونی سرتو بذاری رو

سینش....میتونی تپش قلب عاشقش رو حس کنی...میتونی سرتو بذاری

روی شونه هاشو هق هق سر بدی...انفدر گریه کنی تا آروم بشی...میتونی

کنار شریک گریه هات، گریه کنی و از مهربونی دستایی که آروم نوازشت

میکنن آروم بشی و لبخند بزنی...میتونی صورت قشنگ و ظریفشو بگیری
 
توی دستات و بهش خیره بشی و بری تا بینهایت.........میتونی سُرخیه

عشقُ روی لباش ببینی.....میتونی آرومیه شبُ توی چشماش

ببینی.....جایی که فقط تو هستی و اون و عشق................

چشماتو باز کن..............

حالا تو هستی و عشق...پس اون کجاست....؟!
 
شاید یه روز دیگه تو هم نباشی...ولی عشق همیشه اینجا میمونه.....

دلت برات تنگ شده.......

سرما...سرما...سرما.........

پنجره بازه...یه تکرار دیگه...؟! نه......!!

چشماتو ببند....................... 


                         

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد