دلم از خیلی روزا با کسی نیست

تو دلم فریاد و فریادرسی نیست

شدم اون هرزه گیاهی که گلاش 
                                                           
پرپر دستای خار و خسی نیست

دیگه دل با کسی نیست

دیگه فریادرسی نیست

آسمون ابری شده

دیگه خار و خسی نیست




بارون از ابرا سبک تر می پره

هر کسی سر به سوی خودش داره

مثل لاک پشت تو خودم قایم شدم

دیگه هیچ کس دلمو نمی بره

دیگه دل با کسی نیست

دیگه فریادرسی نیست

آسمون ابری شده

دیگه خار و خسی نیست



ماهی از پاشوره بیرون افتاده

شاپرکها پراشون زخمی شده

نکنه تو گله بره هامون

گذر گرگ بیابون افتاده

دیگه دل با کسی نیست

دیگه فریادرسی نیست

آسمون ابری شده

دیگه خار و خسی نیست


نظرات 2 + ارسال نظر
میثم سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:50 ق.ظ

سلام سوفیا جان
یادم می یاد وقتی سال آخر دبیرستان بودم اونقدر به این کاست فریدون علاقه داشتم که هر شب وقتی خسته خسته از باشگاه می اومدم قبل از این که چنتا از آهنگای فریدون رو گوش بدم خوابم نمیبرد .
خیلی دوران زیبایی بود خیلی یاد خاطراتش هم برام لذت بخش وقتی تو نیمه شب در حالی از خستگی ساکت رو به زور حمل میکنی یهو یه بارون سیل اسا به قدری خیست میکنه که ضربان قلبت رو حس کنی بعد زیر شر شر بارون به سختی چشمهات رو وا میکنی تا منظره مه آلود پل خشتی رو ..........سوفیا جان اگه من هم یه وب داشتم این ها رو توش مینوشتم و بعد تو حتما برام نظر میزاشتی مگه نه دوست دارم گل ناز من!!!

سلام میثم حان عریزم پس وبلاگت جی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ممنون از امیلهای پر مهرت

میثم چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:42 ق.ظ

سلام عزیز دل من من هنوز به نسل سوخته فکر میکنم.
همیشه دنیای منی گل زیبای من!!!

میپم جان هر وقت بوی ( پ م) کارت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد