یادت باشه....گاهی وقتا مثلاً آخر شب که می خوای بخوابی یه دل تنهایی هست که یکم اونور تر از
 
تو می تپه واسه تو....

یادت باشه که فقط تو بودی که تونستی وارد قلبم بشی بدون اینکه قفلشو بشکنی....

یادت باشه من هر شب با اسمت همصدا می شم و تو رویاهام با تو حرف می زنم تا سبک شم تویی
 
که حتی یادت و خیالت هم آرامش بخشه...

هیچ می دونی که وقتی یه کوچولو ازم دور میشی من چقدر غصه دار میشم؟ اون موقع است که

چشمای غمگینم دنبال چشمای سیاه قشنگت می گرده که با هر بار نگاه کلی انرژی ازشون دریافت
 
کنه...دستام دنبال دستای مهربونت می گرده تا احساست کنه...بدونه که هستی...همیشه
 
می مونی ...خودت می دونی که این واژه ها نمی تونن اون چیزی که تو عمق وجودمه ابراز
 
کنن...وقتی می خوام از تو بنویسم نه تنها واژه ها در مقابلت کم میارن ...بلکه حتی به احترام

حضور سبز و مهربونت سره تعظیم در مقابلت خم می کنند...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد