شهرعشق قدم میزدم
گذرم افتادبه قبرستان عاشقان
خیلی تعجب کردم تاچشم کارمی کردقبربود
پیش خودم گفتم یعنی این قدرقلب شکسته وجودداره؟
یکدفعه متوجه قلبی شدم که تازه خاک شده بود
جلورفتم برگهای روی قبرراکنارزدم
که براش دعاکنم وای چی میدیدم
باورم نمیشه اون قلبه همون کسیه
که چندساله پیش دله منو شکسته بود
(ازهردست بدی ازهمون دست
میگیری )
..........................
..................
دستانم بوی گل میداد
مرابه جرم چیدن گل محاکمه کردن
پیش خود نگفتند
شاید من گلی کاشته باشم
کاشتن گل به ایمن همان اشک آسمانم
نقش دردی به دیوار زمانم
بی سرانجام و بی نام و نشانم
چون غباری به جا از کاروانم
من ؛
همان غریبه آشنایم .
ن راحتی ها نیست
خیلی زیبا بود دست مریزاد