زیباترین حرف دنیا.

ای عشق واقعی چگونه ستایشت کنم؟

درحالیکه قلبت از محبت بی نیاز است .
 
چگونه ببوسمت در حالیکه عشقت در وجودم

جاری میشود.بگذار نامت را تکرار کنم نامت

زیباست . دلنشین است.چه داشته ای که

اینگونه مرا طلب کردی؟
 
من اینگونه نبودم

توعشق را با من آشنا کردی.تو هوای دلم

را باطراوت کردی.زمانیکه باتو هستم به

آسمان تا بیکران پرواز میکنم.گرچه پایان راه

را نمیدانم

تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است

طنین شعرنگاه تودرترانه من تونیستی که

ببینی چگونه میگردد نسیم روح تو درباغ

بیجوانه من

چراغ،آیینه ،دیوار بیتو غمگینند.

تونیستی که ببینی بادیوار به مهربانی یک

دوست ازتو میگویم.

تونیستی که ببینی چگونه از دیوار جواب

میشنوم و غافلی ازینکه نمیدانی

 دوستت دارم

زیباترین حرف دنیا.

گاهی که دلم به اندازه تمام غروبها میگیرد

چشمهایم را فراموش میکنم اما دریغ که

گریه دستانم را به تو نمیرساند.من از تراکم

سیاه ابرها میترسم و هیچکس مهربانتر از

گنجشکهای کودکی ام نیست و کسی

دلهره های بزرگ قلب کوچکم را

نمیشناسد و یا کابوس شبانه ام را

نمیشناسد.

بااینهمه،نازنین،این تمام واقعه نیست از دل

هرکوه،کوره راهی میگذرد.وهراقیانوس به

ساحلی میرسد.وشبی نیست که طلوع

سپیده ای در پایانش نباشد کزچهل فصل دست کم یکی بهار است.

من هنوزترادارم
 

من پر شده ام دوباره ازتو چون یک شب پرستاره از تو

امشب غزلی نوشته ام باز بی رمز و بی استعاره ازتو

از این غم بیزوال شیرین از داغ دل هماره ازتو

طوفان زتو وتلاطم ازتو ساحل زتو وکناره ازتو

هربار زتو سروده ام باز اینبار زتو ودوباره ازتو

آتش بزن ومرا بسوزان خرمن زتو و شراره ازتو

از مرگ دگر نمیهراسم جان من ویک اشاره از تو

به خورشید گفتم عشق چیست ؟تابید

به ابر گفتم عشق چیست ؟بارید

به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید

به باد گفتم عشق چیست ؟وزید

به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد

به انسان گفتم عشق چیست ؟اشک

ازدیدگانش جاری شد گفت :دیوانگیست
 
نظرات 1 + ارسال نظر
سعیده دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:47 ب.ظ

سلام دوست گرامی با رنگ زرد مطالب رو نوشتی اصلا خونده نمیشن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد