یک جرقه ای شاید ...

 
از ماورای یک احساس قشنگ تپش های قلب تو را می شنوم...
 
چه زیباست از پشت این نقاب هزار رنگ حس دل تنگی تو را بوییدن...
 
تو را می بینم و می جویم که
 
 همچون یک باران بهاری بر دل پاییزی من می باری
 
 و سیراب می کنی درختان دلم را که بارور می شوند
 
و شکوفه می دهند در بهار دل  و میوه می دهند
 
 در تابستان گرم وجود تو...
 
چه معصو مانه است عشقی که تو دیده ای را فهمیدن...
 
 به ذهنم هم نمی آمد که روزی میشوی هم حس تنهایی های من...
 
من و تو از تراوش یک چشمه ایم...
 
چشمه ای پر از قطرات ناب تنهایی...
 
همان حس مشترک...
 
ماه ها و سال ها قاب خالی دل را با عکس دو چشم پر کردم...
 
چشم هایی آسمانی...
 
اما اینک در پشت شیشه غبار گرفته خاطراتم..
 
.قلب و احساس آسمانی تو را می بینم که
 
 نم نم از روزنه های دل من می گذری...
 
قدمت برروی  دو چشم جان عزیز...
 
به یاد آور روزی را که همچون رگبار بر من باریدی...
 
اما سپاس مهربان ترین مهربانان را
 
 که شهابی از ملکوت بر وجود من تاباند...
 
شب های روشن را دیدم و دلم لرزید...
 
و این بار امواج دریای  چشمان تو مرا غرق کرد...
 
سرخی تمام رزهای باغستان دلم هدیه به تو...
 
یک جرقه ای شاید...
 
یا شاید یک شعله...
 
اما هر چه هستی از جنس نوری...
 
از جنس یک  ستاره...

ستاره ی قشنگ شب های بی نور بی همدمی...

به خانه ی ساده دل خوش آمدی...

 

تو مثل سپیده درخشانی...
 
 به همان روشنایی و به همان لطافت...
 
نگرانم عزیز دل...که نکند روزی بیاید که تنهایی تو 
 
 سایه نگاهت را  بر زمین افسرده بیندازد...
 
و آن وقت بروی و  تو را درافق زندگی ام گم کنم...
 
قبل از تو از تیک تاک ساعت و
 
 از گذر دقیقه ها که پر شتاب جای خود را به یکدیگر می دهند
 
 می ترسیدم...
 
اما حال در کنار تو ماه من...
 
 استوار بر قله های بلند زندگی ایستاده ام...
 
با تو هستم و می مانم...
 
در لحظه هایی که شبنم دو چشم قشنگت نم نم  بر رخ می چکد..
 
.در ثانیه هایی که تارهای  تنهایی را
 
 بر پود وجودت در هم فرو رفته می یابی..
 
.درشب های مهتابی که میترسی ازتکرار قصه عشقت...
 
با تو هستم و می مانم...
 
پروانه های دلم کم کمک پر می کشند...
 
اما نمی دانم چرا پروانه ی محبت تو بر قلب من پیله کرده...
 
نکند  این بار قرعه به نام تو باشد...
 
اما چیزی هست که می دانم و می دانی...
 
تو نقطه پایان تنهایی منی...
 
 و نقطه شروع برای دیدن زیبایی ها..
 
.و یک جرقه برای فوران همه ی خوبی ها..
 
می دانم و می دانی که چقدر...
 
دوستت دارم
 
 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد