فرشته و شاعر

Mail By t a r a n e h h a

 

فرشته و شاعر


شاعر وفرشته ای باهم دوست شدند

فرشته پری به شاعر دادو شاعرشعری به فرشته .

شاعر پر فرشته را لای دفترش گذاشت وشعرهایش بوی اسمان گرفت

 وفرشته شعر شاعر را زمزمه کردودهانش مزه عشق گرفت.

خدا گفت:دیگر تمام شد.دیگر زندگی برای هردوتان دشوار می شود.

زیرا شاعری که بوی اسمان را بشنود

زمین برایش کوچک است

 

Mail By t a r a n e h h a

وفرشته ای که مزه عشق را بچشد اسمان برایش تنگ.

پر فرشته دست شاعر را گرفت تا راههای اسمان را نشانش بدهد

و شاعر بال فرشته را گرفت تا کوچه پس کوچه ای زمین را نشانش بدهد

شب که هر دو به خانه برگشتند 

روی بال فرشته قدری خاک بود و روی شانه های شاعر چند تا پر

 

Mail By t a r a n e h h a

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
آدونیس پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 07:20 ب.ظ http://www.alad69.mihanblog.ocm

سلام بانو خوبی ... چه خبر به ما سر نمی زنی خیلی خوب انتخاب می کنی دست ما رو هم بگیر همیشه به یادتونم

پسر سیاه پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:14 ب.ظ http://black-boy.blogsky.com

سلام
خوبی
چه خبر بانو کجایی ٫ خوشی ٫ تابستون رو چه می کنی ؟

مریم جمعه 23 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:09 ق.ظ http://kababtorsh.blogfa.com/

سلام
وبت خیلی خوشکله مطالبش خوبه .
موفق باشی خانوم.

[ بدون نام ] جمعه 23 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 04:21 ب.ظ

در بلندیهای دل من برف می آید.
با خودم می گویم سردی دل او بیشتر از این بالاست.

kheyli bi marefati

آتش عشق جمعه 23 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 04:32 ب.ظ http://www.lirya.mihanblog.com

دلم به مویت بند بود...!
شانه اش کردی....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد