من تنها می خواستم...

           

 

من تنها می خواستم چشمهای تو را داشته باشم.

 

من تنها می خواستم چند صباحی قلبت را به امانت بگیرم.

اما این خواسته قلبی من نبود شاید در ابتدا.

 

تقدیر این قرعه را به من دیوانه سپرد.

من می خواستم دستهایت را داشته باشم

 

 تا با آنها از چشمه جوشان محبت جرعه ای بنوشم

 

 اما تو از  سپردن آن سرباز زدی.

من تنها می خواستم برای دلت قصری از ترانه هایم بنا کنم

 

و برای این مقصود جلای چشمانت را می خواستم

 

اما تو آنها را به من ارزانی نکردی.

و تو چه فهمیدی؟

 

تو از طرز نگاه من چیزی را نفهمیدی.

من می خواستم پنجره هایت را باز کنم اما تو اجازه ندادی.

 

پنجره هایت آنقدر بسته ماند تا کهنه شد

 

و تو هرصبح آسمان را با قابی کهنه نگریستی.

 

تا هنگامی که آوار شد و فرو ریخت

 

و به خاک سپردی زیر آن آوار تمام خاطرات مرا.

و من تکه تکه خاطرات تو را از زیر آوار قلبم بیرون آوردم.

 

تو گذاشتی همه چیز فروبپاشد و آوار شود

 

چه خانه ات چه قلبم چه خاطراتم چه خاطراتت...

آیا ندیدی که چه عاشقانه در آن شب سیاه برایت شعر می سرودم.

 

شایدم دیدی که به من تهمت دیوانگی می زدی.

من می دانم زیبایی چیست...

 

یک جهان از آن را در غروب نگاهت دیده ام.

من تنها می خواستم آغوشت را داشته باشم تا در گرمایش خزان را فراموش کنم.

من از تمام دنیا یک شاخه گل می خواستم.

 

شاخه گلی که تو روزی به دستانم می سپردی.

من از تمام این دنیا یکروزش را می خواستم

 

و تو می دانی کدام روز را می گویم.

 

و این را هم می دانی که آن را به من ندادند.

آیا تا بحال در دل به خود گفته ای که چقدر بی رحمی؟

 

یا تنها به عاشقانه های من خندیده ای...

 

من خنده هایت را دوست دارم...

پس امشب هم این متن عاشقانه را به تو می سپارم

 

 تا باز هم بخندی و من دلم نمی شکند

 

 چرا که تو سالها قبل آن را شکسته ای .

پس راحت بخند آخر من خنده هایت رادوست دارم...

 

 

عشق مثل  آبه
 

می تونی توی دستت قایمش کنی 
 

اما یه روزدستت رو باز می کنی میبینی نیست
 

قطره قطره چکیده بدونه اینکه بفهمی
 

و حالا دستت پر از خاطرست...

نظرات 7 + ارسال نظر
پویا پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 06:31 ب.ظ http://pooyamcs.blogsky.com

از ۱ سال پیش داشتین به لینکاتون نظر میدادین که الان به من افتاد؟
چه خبره؟
اندازه یه تظاهرات لینک داری

خسته پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:24 ب.ظ http://khasteazhame.blogsky.com/

فوق العاده نوشتی . باز هم به من سر بزن . خوشحال میشم

فرهاد پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:24 ب.ظ http://berahoot.persianblog.com/

سلام...خواهرم بالاخره تو هم استثناء نشدی ....غمت مباد

ممول جمعه 17 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:40 ق.ظ http://www.memol125.blogsky.com

سلام
ابجی چرا جیغ میزنی اخه؟ میبینی که اوضاعم ....ماله اعصاب ندارم. چرا اخه؟
مرسی که امدی اما بیای بگی چرا جیغ زدی مرسیت میشم.
ممول

محمد نوریزاده جمعه 17 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 07:27 ب.ظ http://aptech-ir.blogsky.com

سلام دوست عزیز . وبلاگتون خیلی باحاله . موفق باشید . البته منم از سال ۸۲ وبلاگ دارم . ولی متاسفانه فیلتر شد/

محمد نوریزاده شنبه 18 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:18 ق.ظ http://aptech-ir.blogsky.com

واسه این فیلتر شد که آموزش عبور از فیلتر رو به مردم می دادم.. www.noorizadeh60.persianblog.com

محمد نوریزاده شنبه 18 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:19 ق.ظ http://aptech-ir.blogsky.com

لینک ما رو هم بذار بابا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد