بانوی شب

 

قلم را بر می دارم چیزی در خاطرم نیست

 فقط می نویسم تا نوشته باشم ...


از تو شروع می کنم که از یک نگاه شروع شدی
....

از تو و نگاه و چشمهای خیس و ورق های پاره پاره

ستاره های زیبا و من و صد آه و ناله

پنجره خسته و پاییز و مشرقی نو

آسمان و دلتنگی من و یک راه چاره

درد من و غربت شعر این راه بی پایان

صدای مرده دستان من مرگ دوباره

ترنم زیبای دنیای خیالم

همه بر باد رفتند با یک اشاره

شقایق پرپر شد از دوری تو...

                          

مرا می شناسی؟

من شعرهایم را

 برایت پست کردم با اینکه

 مدتهاست از یاد رفته ام ..

 

 اضطراب اولین دیدار مان را به خاطر می آوری؟

 پس از گذشت سالها

 هنوز از مرور آن خاطرات

 آینه ها , سرخی صورتم را میفهمند

....

و حالا من بزرگ شده ام

 می بینی!!

 بزرگ شده ام و هنوز

طعم اولین نامه را که برایت نوشتم از یاد نبرده ام

 مرا به یاد بیاور ..

 بگذار لاقل

 زمستان شعرهایم را

 سپری کنم .

 

نظرات 4 + ارسال نظر
جهانشیر سه‌شنبه 7 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 01:15 ق.ظ

سلام و درود به بانوی گرامی و تبریک سال نو
خوشحالم که امسال هم از نوشته های زیبای شما بهره مند میشوم . مثل همیشه زیبا .
با آرزوی سلامتی و سربلندی و موفقیت در سال جدید و سالهای آینده.

افسانه نویس گمنام سه‌شنبه 7 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 02:04 ق.ظ

بنویس
در یاد قلمت همیشه زنده خواهی ماند
بنویس
با خط سیاه با سفید با آبی با ...
بنویس از هزار رنگ زندگی
بنویس از یک رنگی دلت از زیبایی آسمان
بانو بنویس ...

شخص ثالث سه‌شنبه 7 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 04:20 ب.ظ

سلام
سال نو مبارک. دعا میکنم توو سال جدید گم‌شده ۲حرفیتو پیدا کنی و بهش برسی.
سربلند باشی.

حسین سه‌شنبه 7 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:00 ب.ظ http://veeron.mihanblog.com

سلام
خسته نباشی
واقعا از دیدن وبلاگت لذت می برم ای ول

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد