لحظه های انتظار ...

 

دور از تو

لحظه هایم به سال نوری گذشت!

من پیر ترین زن جهانم...

 

 

دستان گرم تو ای کاش درد مکرر مرا دوباره درمان میکرد

 و مرا از هجوم اینهمه گامهای بیهوده نجات میداد

 خیابانهای شهر ما از نوای آوارگی گامهای من

دلش عجیب گرفته  با من بگو ای مسیحای  من

 با من بگو چرا شفای دستان تو دیگر دردهای دلم را

به سمت آرامش دریا گونه چشمانت هدایت نمیکند ؟

 با من بگو چرا موجهای زیبای گونه هایت 

به سطح خشک ساحل انتظار من نمی لغزد ؟

 مسیحای  من !

چرا به عروج خود دعوتم نمیکنی ؟

 به دستان مبارکت سوگند که دیگر

 نه من تحمل آوارگی گامهایم را دارم و نه این کویر

 طاقت شنیدن هق هق کلماتم را

 نه من دیگر به کار این دنیا خواهم آمد و نه این دنیا به کارمن

 کاش روز رفتن ...

 ابرهای دستان تو کرامت بارانی خود را از کویر دلم  دریغ نکند !

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
مسافر دوشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:37 ب.ظ http://mosafere-gharib-jade.blogfa.com

شب خاطره ها
وقت پناه آوردن به سایه ها حتی کسی دنبالم نگشت
همه منو طوری تنها گذاشتن که کسی اسیر دلم نگشت
در ترانه مرگم هیچکسی با گفتن بمون پیشم شادم نکرد
وقتی هم که مردم سر قبرم هیچکسی من رو یادم نکرد
از مسافر...
سلام ممنون که سر زدی
خیلی مطلب قشنگی بود
تشکر از اینکه گذاشتید
راستی من دوباره آپم
مسافر...

دیوونه ی تنها دوشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:45 ب.ظ http://www.rock007.blogfa.com

salam dokhtare tanha
webloge ziba o por ehsasi dari

امیر ۸۸۸ جمعه 2 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:31 ق.ظ

سلام خیلی عالی بود
لطفا PM بده
ID; GOLEROZ_S_888
منتظر تم
دوستت
امیر ۸۸۸

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد