تصوریر خیال

 

 
        
 به انچه که ارامشی بزرگ است
 
 در نهایت تصویری عاشقانه
                   
 به دنبال نگاهی عاشق اما محروم
   
 تصویری که سهمی از ان نداشتم
          
 فقط حس می کردم ارامشی بزرگ است
 
 پاکی ان احساس روحم را نوازشی داد
  
 از خود پرسیدم پاکترین عشق کجاست؟
 
 که از هوی و هوس راهش جداست
     
 ناگهان حس کردم طراوتی بر وجودم بارید
 
 انقدر ارام شدم که زجر دنیا فراموشم شد
 
 بله پاکترین احساس همان تصویر خیالم بود
 
 از جنس باران که مرا جان بخشید
                                                
 از باران هم پاکتر مگر می شود بود
 
 گفتم شاید این عشق پاک مرا بشوید
  
 مرا از عشق سیراب کند
 
 این احساس که از اسمان بارید
     
 از جنس باران بود بر خاک تشنه و نا چیز
 
 و حالا من هم قدری پاک شده ام
     
 تصویر خیالم مرا تا اوج برد و آرامم کرد
 
 
به من گفتی از شادی بنویسم
 
 اما هر چقدر به دلم رجوع کردم
 
 تنها گفتن این جملات در ذهنم نقش بست پس بخوان....
 
در این راه عاشقی و در این جاده پر فراز و نشیب عاشقی مان
 
 تا نیمه های راه همسفرم مانده ای پس بیا و این راه را
 
 با نفسی تازه تر و ابراز عاشقی بیشتر ادامه بده
 
تا با هم با موفقیت از این جاده سخت بگذریم ....
 
بدون تو زندگی برای من هیچ مفهومی ندارد 
 
 و عاشقی برایم گنگ و پوچ هست!
 
با من بمان ، بمان و عاشق تر از همیشه بمان !
 
مرا فراموش نکن
 
 ای بهاری که قلب سوخته مرا دوباره جان دادی 
 
 فراموشم نکن ای بارانی که  بر روی من باریدی
 
 و به منی که همان کویر تشنه و بی جان  بودم
 
 دوباره جان دادی!
 
 
عزیزم دوستت دارم 
 
 آنقدر دوستت دارم که به هیچ چیز به جز تو
 
 در زندگی فکر نمیکنم.....
 
زندگی را تنها یک خواب میبینم
 
 ولی تو را  مثل یک حقیقت شیرین میبینم!
 
عاشقی را در ذهنم تنها یک حادثه تلخ میدانم
 
ولی تو را یک خوشبختی و یک نفسی دوباره میدانم!
 
عشق را هیچگاه نپذیرفته ام 
 
 اما با بودن تو
 
 نه تنها عشق را میپذیرم
 
 بلکه خودم را مجنون تر از مجنون قصه ها میدانم!
 
عزیزم میدانم که در انتظار دیدن دوباره من می باشی
 
و این لحظه ها برایت خیلی زیبا
 
و این روزها برایت خیلی شیرین هست 
 
پس بدان که این لحظه های قبل از دیدار تو برایم زیباتر
 
  از لحظه گل شدن شاخه ای خشک می باشد!
 
تو برایم از همه زیبایی های دنیا زیباتری
 
 و از همه مردمان دنیا عزیزتری!
 
تو برایم یک قبله گاه امیدی
 
میپرستم تو را تا تمام امیدها و خوشبختی هایم زنده شوند
 
می پرستم تو را تا زمانی که جان دارم.
 
تو خود میدانی که به خاطرت سختترینها را خواستم
 
چون تو قسمتی از وجود من شده ای.
 
عزیزم برایت می نویسم از عشق 
 
 مینویسم تا مثل یک خاطره در ذهنت بماند !
 
همه احساساتی که تو میخوانی از این دل شکسته من است 
 
 پس بخوان چون همه اینها حرف دل عاشق من است 
 
 بخوان که نویسنده آن ، این قلب پر از امید من هست!
 
همه دلخوشی من تویی
 
همه دلخوشی من آن دستهای گرم تو هست
 
همه دلخوشی من آن قلب مهربان تو هست
 
 و همه دلخوشی من آن صدای زیبای تو هست!
 
اگر مرا از یاد ببری
 
اگر آن دستهایت را از من دریغ کنی
 
اگر آن قلب مهربانت را از من بگیری 
 
 و اگر روزی فرا رسد که دیگر صدایی از تو نشنوم
 
آن زمان بدان که دیگر من در این دنیا وجود نخواهم داشت
 
 بدان که آرزوهایم همه بر باد رفته اند
 
 بدان که زندگی برایم بی مفهوم شده است
 
 و بدان که از خستگی و از نا امیدی به آن دنیا سفر کرده ام!
 
باورم کن!
.
.
.

هرچی از عمرم میگذره

 بیشتر به اثر پروانه ای اعتقاد پیدا می کنم

اینکه، از به هم خوردن بالهای یه پروانه توی یه شهر دور افتاده

تو آفریقا، ممکنه یه طوفان مهلک تو نیمکره شمالی بوجود بیاد

همه زندگیها روی هم تاثیر دارن

هرچقدر هم بخوای خودت رو ایزوله کنی

 و از مردم و جامعه دور باز هم تاثیر میذاری و تاثیر میگیری

 کاریش هم نمیشه کرد.رفتارت، گفتارت، حرکاتت، طرز فکرت،

 تصمیماتت، همه و همه تاثیر گذارن و در معرض تاثیر

از چیزهای بزرگ بگیر تا چیزهای کوچک


جالبترین نمونش دوستیها و روابط دخترا و پسراست

شاید به هم خوردن یه رابطه باعث بوجو آمدن یه رابطه محکمتر

 و مفیدتر بشه، یا حتی بوجود اومدن یه رابطه باعث شکوفا شدن

یه رابطه دیگه یا حتی منجر به ازدواج شدن اون رابطه بشه

مهم نیست من و ما چجوری نشون میدیم و چجوری وانمود می کنیم

 اما چیزی که هست اینه که همه و روابط همه

 روی همه و روابط همه تاثیر میذارن

شاید رابطه دو نفر دیگه با هم

 منجر بشه که من (در کنار اینکه ذهن و دلم آزاد میشه)

همه فکر و ذهن و تمرکز و انرژی خودم رو صرف رابطه خودم

بکنم و اونوقت به اون قوام ببخشم

حالا هرچقدر هم بخوام ادا در بیارم

که از ابتدا این رابطه در اوج بوده، اما کیه که بخواد

نقش وجود اون یکی رابطه رو در قوام رابطه من انکار کنه؟

 

زندگی شاید همین باشد


یک فریب ساده کوچک ،

 آن هم از دست عزیزی که برایت هیچکس


چون او گرامی نیست....

   بی گمان باید همین باشد

 

واقعا اگر کسی حوصله داشته باشه و بشینه دوران زندگیش رو

 در قالب یه جزوه جامعه شناسانه بده بیرون،

چیز خیلی قشنگی در بیاد

یه جمعی که توش کسی به کسی رحم نمیکنه

همه زیراب هم رو میزنن

جالب اینه که هیچکدوم از طرفین هم به چیز خاصی نمیرسن

 اما باز هم ادامه میدن

فقط این جالبه که یه همچین سیستمی چطور به کارش ادامه میده

 و مشکلی هم براش پیش نمیاد

حکایت همون " خراب آباد " شده...

چــــرا....؟

چرا هیچ اتفاقی نمی افتد؟

چرا همیشه فراموش می کنم

یک قطره از اشکهایم را برایت نگه دارم؟

چرا کسی نوشته های شکسته ام را از کنار پیاده رو برنمیدارد؟

چرا کسی باور نمی کند

خورشید هر روز صبح در اتاق سیاه من به دنیا می آید؟

تا کی باید پنجره را باز بگذارم

 تا ابرها یکی یکی داخل اتاقم بیایند؟

تا کی برای دیدن تو زنده بمانم؟

چقدر هوا خوب است!

چقدر گل ها زیبا شده اند!

بارانهای نقره ای خوابهایم بوی تو را می دهند

روزها به رنگ نفسهای توست و شبها چون چشمان تو سیاه است

چرا هیچ اتفاقی نمی افتد؟

چرا کسی آوازهای زخمی مرا نمیبیند؟

چرا کاسه ها همچنان خالی مانده اند؟

چرا هیچ کس گل سرخی روی میزم نمی گذارد؟

من و تو شبیه هم هستیم

شبیه کسی که عاشقانه دنبال بهشت می گردد

من و تو تشنه ایم،

من و تو عاشقیم ،

من و تو ...

بیا دوباره خودمان را به خدا معرفی کنیم!

 


 
نظرات 4 + ارسال نظر
نقد و بررسی وبلاگها سه‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:23 ق.ظ http://naghdeweblog.blogsky.com/

http://naghdeweblog.blogsky.com/


اگه مایلید همکاری کنید به وبلاگ نقد و بررسی سر بزنید و
ایمیلتون رو برامون بذارین

علی سه‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:13 ب.ظ http://www.alisalar.blogsky.com

با درود و سلام؛
بسیار خرسندم از اینکه به سرای شما راه یافته ام و بسی استفاده بردم .
فرصت کردید به بنده هم سر بزنید.
در مورد تبادل لینک یا لوگو نظرتون را بهم بگین
ومنو از نظرات ارزنده خود بهره مند سازید
با احترام

پسر سیاه سه‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:43 ب.ظ http://man-to-eshgh.blogsky.com

سلام
خوبی بانو
چند وقتی هست که ازت خبر ندارم چیزی حدود ۶ ماه ٬ دلم گرفته خیلی گرفته ٫ یادت می آد پارسال چی گذشت ٬ امسال کمی بدتر از پارسال دلم تنگه خیلی خیلی هم تنگ کاش جوابمو می دادی بانوی گل ....

mosafer شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:23 ب.ظ

دوستت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد