غم نفرین شده امشب خواب است...

 

 

برده ام یاد که دل عاشق بی تاب تو بود

خسته بود از همه دنیا و فقط یار تو بود

برده ام یاد که دل در همه شب یاد تو بود

کس ندانست که او عاشق بیمارتو بود

شب و روزش همه رویای تو بود

در دلش شور و تمنای تو بود

آتشی بود که بر خرمن کاهی افتاد

شعله ای زد به جهانی افتاد

دل بیچاره به چاهی افتاد

کس ندانست که او در همه راهی افتاد

عشق آمد به جهان آتش زد

سوز و سازی به همه عالم زد

برده ام یاد که در تب و تابش می سوخت

همه ایام فقط چشم به این در می دوخت

من تهی بودم و سرشار شدم

دل به رویای تو بستم و چه بیمار شدم

عشق تو شور قشنگی به همه شعرم داد

یادتو رنگ قشنگی به همه جانم داد

کاش می شد که نبود زندگی رنگ و ریا

و فقط شانه تو بود ماواگه ما

حس تلخی دارم ؛ مثل یه شعر عجیب

و زمان می گذرد؛ ثانیه هایی چه غریب

وای بر ثانیه ها که چنان می گذرند

وای بر ساعت ها که چه سان می گذرند

عمر ما می گذرد من و تو تنهاییم

من و تو عاشق هم هر دو در جایگه غم هایم

می هراسم از تو که چه دوری از من

می هراسم از غم که بگوید با من

دل بکن از این عشق چون خیالی خام است

عشق تو رفت ز دست؛ آرزویی خام است

لعن و نفرین به همه عالم باد گر بگیرد از من

عشق من؛ هستی من؛ شور و سر مستی من

نرود از یادم که دلم بی تاب است

ظاهرا عشق عزیز غم نفرین شده امشب خواب است

چون دلم بی تاب است

پس در آغوشم گیر؛ غم نفرین شده امشب خواب است

 

 

نظرات 8 + ارسال نظر
arian دوشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:13 ق.ظ

delam koli barat tang shode

پینه دوز دوشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:58 ب.ظ http://pineh-doz.blogsky.com

سلام واحترام
نماز وروزه هات قبول حضرت حق

یاعلی

آرش دوشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:11 ب.ظ http://http//www.delbakhte20.persianblog.ir/

چشم در راه توام


شاید آیی از دور

مد تی است که میشویم با سرشکم ره شن ریز تو را

هر غروبی که رسد

به سر راه امید

زانوان در بغلم

خیره ام تا برسی

هان ای مردم شهر

من به خود میبالم

بوی پیراهن او میاید

یوسفم در راه است و به دروازه شهرم نزدیک

هان ای مردم شهر

عاشق شهر شما بعد از این خندان است

لحظه ای بعد به خود می ایم

اه ؛ افسوس که شب امده است

و غمت بر دل من سنگین است

مینماید به نظر چهر زیبای ترا

تو که در باور من گنجیدی

از همان روز که من دل ز کف دادم و شیدا گشتم

تا کنون بسته به زنجیر غمم

و به زندان خیالم محبوس

خبرم نیست که فکرت به چه ها مشغول است

گر که رفتی زبرم ای همدم


لیک روحم در اند یشه توست


((تو بیا و تو بمان))

باش با من به ابد که تو بودی ز ازل

که ازل تا به ابد همگی زنده شود در یک ان

با نگاهی که کنی در نظرم

به سبکبالی باد

به سبکرویی اب

راه خود می گیرم تا به بستر برسم

شاد از این موهبتم

لا اقل می بینم چهره پاک تو را در خوابم

... چهارشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:46 ق.ظ http://raghse-sayeha.blogsky.com

بسیار زیبا نوشتی بانو . مثل
گذشته ها. شاد باشی

شاعر غزل درد جمعه 30 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:53 ب.ظ http://ghazaledard.blogfa.com

سلام بر شما و وبلاگ زیبای شما
هدیه به شما :
در دادگاه عشق گفتی بگو ولیکن

حرف نگفته ام را ناگفته می گذارم

بگذار تا بگریم حرف دلم بگویم

اما به خاطر تو ناگفته می گذارم

حرف من از غریبی است از ذوق با تو بودن

حرف غریب خود را ناگفته می گذارم

گر سد شوی به راهم تا حرف دل بگویم

گویم به روبرویت ناگفته می گذارم

در کیمیای هستی عالم بهانه ای بود

لیکن بهانه دل ناگفته می گذارم

اندر امید عشقت هوای شاعری بود

((این شعر تازه را هم ناگفته می گذارم))

نازنین دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:41 ب.ظ

خیلی شعرهای خوبی هست

فائز یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:08 ب.ظ http://www.faeez-majidi.blogfa.com

سلام دوست من
وبلاگ خیلی قشنگی دارین
نظرتون در مورد تبادل لینک چیه ؟
خوشحال می شم لینکت رو داشته باشم

mosafer شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:27 ب.ظ

دوستت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد