تک ستاره قلبم

به زنده رود ، سایت بزرگ ایرانیان خوش آمدید.
زندگی را با تو میخواهم ...

خنده های دلنشین را بر لبان گرم تو می خواهم...

جز تو هرگز با کسی از امید , امروز و فردا نخواهم گفت....

زندگی را با تو می خواهم...

زندگی بی تو سراسر درد و اندوه است ....

زندگی را با تو می خواهم ...

زندگی را در کنار تو می خواهم ....

با تو می خندم.....

با تو می گریم.....

اه....

ارزو دارم ,

روزی نیز سر بر زانوی تو بمیرم

نظرات 9 + ارسال نظر
gol.tagarg یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:25 ب.ظ

سلام
profileتون رو خوندم.نوشته بودید، آرزو دارید انسان باشید نه آدم!
منظورتون رو نفهمیدم.مگه فرقی دارن؟
دوس دارم بدونم،اگه ممکنه بهم بگید

افسانه نویس گمنام دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:44 ب.ظ

باز در نقشینه ی کمرنگ خیال / می کشم نقش امید و زندگی
می رود از نظرم آن چه گذشت / ماند آن کس که مرا رنگی داد

مشتاق دیدار لحظه های از دست رفته ...

کارگاه داستان کوتاه کوتاه دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:54 ب.ظ http://dastankotahkotah.blogfa.com

دعوتنامه اولین کارگاه مجازی داستان کوتاه کوتاه
سلام دوست عزیز
اولین کارگاه داستان کوتاه کوتاه در فضایی مجازی راه اندازی شد .
از شما دعوت می شود که برای پیشرفت و قدم برداشتن در وادی داستان نویسی کوتاه کوتاه به کارگاه داستان کوتاه کوتاه بپیوندید و در جلسات آموزشی و نقد و بررسی کارگاه شرکت کنید .
به امید دیدار شما در کارگاه داستان کوتاه کوتاه
مدیر روابط عمومی کارگاه .

... چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:35 ب.ظ http://hellobyebye.persianblog.ir

زمان نمی گذرد ، عمر ره نمی سپرد !
صدای ساعت شماطه ، بانگ تکرار است
نه شنبه هست و نه جمعه !
نه پار و نه پیرار است !
جوان و پیر کدام است ؟ زود و دیر کدام ؟

اگر هنوز جوان مانده ای به این معناست ،
که عشق را به زوایای جان صلا زده ای .
ملال پیری اگر می کشد تو را ، پیداست ؛
که زیر سیلی تکرار ،
دست و پا زده ای !

زمان نمی گذرد .
صدای ساعت شماطه ، بانگ تکرار است .
خوشا به حال کسی ،
که لحظه لحظه اش ، از عشق سرشار است .

*فریدون مشیری*

لیلا پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:51 ق.ظ http://otaghiiazanekhod.blogfa.com/

دوست من سلام،
آدرس وب ات را آشنایی به من داد، ولی هنگام خوبی نبود، گویی تو عزیزی را از دست داده بودی. نمی دانم باید چه بگویم که غم ات را سبک کند، ولی تنها می توانم بگویم که جبر زنده گی را تنها چاره صبر است، صبر باید کرد و گذر لحظه ها را دید، شاید که غم نیز با عمر رفته همسفر گردد.
سخن شناسنامه ات را خواندم، بیش از همه آن تکه اش برایم جذاب بود که از انسان سخن گفتی، می دانم تصاویر ما آدم ها از انسان متفاوت است ولی مهم آن است که در پی اش باشیم و انسان را از درون خود متولد کنیم همچون خالقی که ما را اول بار آفرید، کمتر دیدم که کسی سخن ادیبانه و کلام شعر بگوید و از عشق سخن براند ولی پرواز روحش از "آدمیت" فراتر رود، دغدغه انسانیت میان آدم های هم نسل ما نایاب است، به همین خاطر چشمانم از دیدن نوشتارت به وجد آمد،
امید که پاینده باشی.

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:16 ق.ظ

خیلی قشنگ نوشتی به یاد قدیما افتادیم که ما هم دلی داشتیم .خدا کنه لایق این همه عشقت باشه چطوراین همه گرمی تو را تحمل میکنه ونمیسوزه

mosafer چهارشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 09:07 ب.ظ

دوستت دارم

mosafer شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:00 ب.ظ

دوستت دارم

mosafer شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:52 ب.ظ

دوستت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد