شازده کوچولوی من باورم کن ...

 

 

 

چشم هایم  زشکوفایی عشق تو فقط می خواند 


کاش می دانستی 


عشق من معجزه نیست 


عشق من رنگ حقیقت دارد 


اشک هایم به تمنای نگاه تو فقط می بارد 

کاش می دانستی 


دختری هست که احساس تو را می فهمد 


دختری از تب عشق تو دلش می گیرد 


دختری از غمت امشب به خدا می میرد 

کاش می دانستی 


تو فقط مال منی 


تو فقط مال همین قلب پر از احساس منی 

شب من با تو سحر خواهد شد 


تو نمی دانی من 


چه قدر عشق تو را می خواهم 


تو صدا کن من را 


تو صدا کن مرا که پر از رویش یک یاس شوم 


تو بخوان تا همه احساس شوم 

کاش می دانستی 


شعرهای دل من پیش نگاه تو به خاک افتاده است 


به سرم داد بزن  


تا بدانم که حقیقت داری 


تا بدانم که به جز عشق تو این قلب ندارد کاری 

باز هم این همه عشق 


این همه عشق برای دل تو ناچیز است 


آسمان را به زمین وصل کنم؟ 


یا که زمین را همه لبریز ز سر سبزی یک فصل کنم؟  


من به اعجاز دو چشمان تو ایمان دارم  


به خدا تو نباشی 


بی تو من یک بغل احساس پریشان دارم    

.

 

بچه که بودم  

 فقط بلد بودم تا ده بشمارم ٬ یک ٬ دو ٬ پنج ٬ ده ! 

 

 نهایت هر چیز همین ده تا بود. 

 

  

پدرو مادرم را ده تا دوست داشتم.  

 

خلاصه ته دنیا همین ده تا بود و چقدر این ده تا قشنگ بود  

 

ولی حالا نمی دانم ته دنیا کجاست؟!  

 

نهایت دوست داشتن چقدر است؟!  

 

انگار خیلی هم حریص تر شده ام ٬  

 

 

 اما می خواهم بگویم که دوستت دارم. 

 

 می دانی چقدر؟  

به همان اندازه ده تای بچگی دوستت دارم


 

نظرات 3 + ارسال نظر
نقاب جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:12 ب.ظ http://negha.blogsky.com/

سلام.
تنها برای او می نویسی... نمی دانم چرا من می خوانم!!

آخر تمام نوشته های دنیا مقصودی دارند... حتی اگر هدفی نداشته باشند بازهم خواندن را تداعی می کنند.

انتظار دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:29 ب.ظ http://www.zibaandishi.blogsky.com

سلام خیلی قالبه وبت قشنگه

خوشحال میشم به وبه منم ۱ سری بزنی

بای گلم

انتظار دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:32 ب.ظ http://gheybat12.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد