تندیس امید

 

چندی بود که ساکت نشسته بودم و به جستجومی پرداختم

تا راهی به سوی زندگی بیابم،

ولی افسوس که پرنده شوم ناامیدی

در آسمان زندگیم پرواز می کرد تا مبادا راه خویش گم نکنم.

عشق را لطافت زندگی میدانستم

و

وقتی آن را از دست دادم

زندگی برایم همچون گوری سرد و خاموش گردید

به آسمان می نگرم و می گویم :

خدایا چرا مرا خلق کردی تا این همه رنج بکشم

مگر گناه من چه بوده است که باید زندگی رنجم دهد؟

خدایا غم فروشی دوره گرد شده ام و با شادی بیگانه

تنهایی را دوست داشتم و از دنیا و زندگی گریزان شده بودم.

احساس می کردم به مرداب عظیم درد و رنج بدل گشته ام

و

ابرهای سیاه آسمان به من می خندند

همچون معبود ناکامی ها و ارمغان آورنده نا امیدی ها

دیگر شادمانی دوران کودکی را در خود احساس نمی کردم

همچون دیوانه ای که به زنجیرش کشیده باشند

همچون مرغکی اسیر در تنهایی

همچون کسی که باده خوشبختیش بر خاک ریخته باشد

و

اما ناگهان ورق برگشت...

یک روز نام تو را شنیدم وهمان دم نفس در سینه حبس شد

و در آن هنگام بود

که هستی من با تو درآمیخت

راستی آیا تو از این اعجاز خبر داشتی؟

من بی آنکه تو را شناخته باشم

دانستم که محبوب خویش را یافته ام....

با شنیدن نخستین کلمات تو ،

این گمان بر من گذشت که تو

زندگی مرا چون شمعی

در تاریکی شب فروغ جاودانه بخشیدی

و

هنگامی که برای اولین بار صدایت را شنیدم

رنگ از رخسارم رخت بر بست

و بی اختیار دیده بر زمین افکندم

و

آن هنگام بود که دلهای ما با نگاهی خاموش

از همدیگر سلام عشق ربودند

من نام نو را در نگاه تو خواندم

و

بی آنکه از خود چیزی پرسیده باشم

به خویش پاسخ گفتم که:

آری اوست،تندیس امید رویایی من

آری اوست...

 

یک چتر

از زیر بارش یکریز تو

که از ابر خاطره ام می باری

فقظ می توان به یک چتر پناه برد

یک چتر
 
که تویی.




یه شب مهتاب..

.
آخرش یه شب ماه میاد بیرون/از سر اون کوه/ بالای دره/

روی این میدون/لب میشه خندون/
و محکم نوید میداد
 

 
یه شب ماه میاد...         play

 

الان که وارد چت شدم  دوست عزیزی (پ م )  داد  که دعوتش کنم 

تو روم شعر از اونجاییکه من  داشتم تو وبلاگ مطلب می نویشتم

گفثم فعلان   نمی رم تو روم
 
گفت میخوام  برات شعر بگم  و همین الان در  حال نوشتن شعر ه

منم برا اینکه  برام یادگاری بمونه تقدم می کنم  به خوده عزیزیش


 
dirgahist doostan digar


bikhabar mandand az halam

dirgahist kas nemidanad


 az che insan ze dard minalam

dirgahist hamcho shami khord


 omram aheste miravad az dast

omre man lahzehaye andoohast

 omre man ghatrehaye baranast

dirgahist dar daroone delam


sholehai ze atashi barpast


ghalbam az gham shekaste viranast

in shekaste hanooz pa bar jast

dirgahist saghfe khaneye man

bar vojoodam nemoode sangini

khaneam por ze dardo del pore dard


 dard dar dard gashte mibini?!

khab didam ke goft chavooshi

 to hamin chand rooze mimiri

ey khodai ke vadeha dadi

 jane man ra chera nemigiri?!

dir gahist daste mohoomi

hastiyam ra bedard migirad

in manam asheghi ke misoozad

in manam shaeri ke mimirad


(mastiyo rasti)






























اسیر


اسیر

چشمهایت

آزار دهنده ترین واژه های روی زمین اند

چرا این همه در معماری برج غرورت تلاش می کنی

مهم نیست که چشمهایت مهربان نیستند

و من رنج می کشم از آن که هنوز

اسیر آرزوهای دوری !!!!!