-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 خردادماه سال 1384 06:16
... و این منم ...زنی تنها.....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 خردادماه سال 1384 03:54
قول می دهم ... توبه می کنم دیگر کسی را دوست نداشته باشم حتی به قیمت سنگ شدن توبه می کنم دیگر برای کسی اشک نریزم حتی اگر فصل چشمانم برای همیشه زمستان شود چشمانم را می بندم ... توبه می کنم دیگر دلم برایت تنگ نشود حتی چند لحظه (!) قول می دهم نامت را بر زبان نمی آورم لبهایم را می دوزم توبه می کنم دیگر عاشق نشوم قلبم را...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1384 04:49
آهای تو ... آهای من اینجایم کسی صدایم را نمی شنود ؟! افسوس ... من اینجایم در کنار بی گناه ترین ماهی دریا که به رودخانه آمد و سپس خشکی ... من اینجایم در کنار قاصدک تنهایی که به کویر رسید و هیچ کس نبود که پیامش را به او بدهد من اینجایم در کنار گمشده ای که فانوسش خاموش شده هر چه صدایت می زنم نمی شنوی ... افسوس ! آهای تو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1384 02:14
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1384 01:08
-
چت بازان شاعرو عاشق...
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1384 23:59
دوباره شب شدو من بی قرارم کانکت کن.زودبیا.درانتظام بیا من آمدم پای مسنجر شدم مسحور آوای مسنجر بیا هارد دلت را ما ببینیم کلی از کنج هوم پیجت بچینیم بیا آیکون نمای بی نشانم که من جز آدرس میل ات ندانم بیا امشب کمی آنلاین باشیم ویا تاصبح تاسان شاین باشیم! بیا فرهاد بی تو باز غش کرد و حتی هارد دیسکم هم کرش کرد بیا ای عشق...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1384 23:16
دوستت دارم ای کاش جمله زیبای دوستت دارم بی هیچ غرضی بر زبان ها جاری بود! ای کاش از گفتن دوستت دارم، از ترس سوءتفاهم ها و غلط اندیشی ها باز نمی ایستادیم، ای کاش محبت را بی هیچ چشمداشتی حتی چشم داشت محبت، به او که دوستش داریم هدیه میدادیم ای کاش، جمله دوستت دارم را به هوس آلوده نمیکردیم.... ای کاش...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1384 18:56
چهره ای در مریخ Photo taken by Viking 1 in 1976 The Face on the Earth
-
بدون شرح
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1384 18:54
در تصویر زیر یک جمجمه می بینید یا یک زوج جوان؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1384 06:55
. بیا ای عشق Dot Com عزیزم --- به پای تو Wها بریزم دوباره شب شد و من بیقرارم ---------------------------- Connect کن، زود بیا، در انتظارم بیا، من آمدم پای Messenger ---------------------------- شدم مسحور آوای Messenger بیا Hard دلت را ما ببینیم ------------------------------ گلی از گنج Home Pageت بچینیم بیا Icon نمای...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1384 06:04
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1384 05:57
-
دوست دارم
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1384 05:50
Its Called Love. Since the day I met you, life became easier than ever and I became more positive about things, indeed, it's your love that has made my world, so beautiful. I Love You!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1384 03:45
Alien in 30 seconds, .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1384 03:34
یه روز آدم عاشق دریا شد ... قلبش رو کند و ... قفسه سینه که دیدی؟! اگه ندیدی ایندفعه دقت کن ، آخه این قفسه سینه یه حکمتی داره.خدا وقتی آدم رو آفرید،سینش قفسه نداشت.یه پوست نازک بود رو دلش. یه روز آدم عاشق دریا شد.اونقدر که با تموم وجودش خواست تنها چیز با ارزشی که داره بده به دریا. پوست سینشو درید و قلبش رو کند و انداخت...
-
.......................
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1384 02:55
Titanic in 30 seconds .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 19:45
خدایا خودم و سپردم به خودت... نه نخند ٬خنده نداره تا به حال شده بخوای از ته دل جیغ بکشی و گریه کنی اما هر چی بیشتر تلاش میکنی صدایی ازت در نمیاد؟ یا از درباره یه چیزی هی فکر کنی اما نتونی چیزی رو که عذابت میده به کسی بگی؟ دلم میخواد از اینجا داد بکشم تا صدامو بشنوه٬ ولی آیا احتیاجی به فریاد هست؟ مگه نمیگن دل به دل راه...
-
تقصیر من نیست
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 19:23
تقصیر من نیست... آنروز که توسن فلک زین کردند و آرایش مشتری و پروین کردند این بود نصیب ما و دیوان قضا ما را چه گنه قسمت ما این کردند
-
لیلی مجنون قسمت چهارم
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 19:00
لیلی و مجنون قسمت چهارم در قسمتهای گذشته خواندیم که پدر و بزرگان قبیله تصمیم گرفتند مجنون را به سفر حج ببرند تا بلکه دست از عاشقی بردارد. سوز و گداز عاشقانه مجنون در کعبه همه را به راستی و صداقت عشقش واقف کرد و اینک ادامه ماجرا: ... برگشتند. سفر حج هم حاجتشان را برآورده نکرد. حتی باعث دردسر بیشتری هم شد. جماعتی منتظر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 18:40
زندگی یعنی چکیدن، همچو شمع از گرمی عشق زندگی یعنی لطافت، گم شدن در نرمی عشق زندگی یعنی دویدن، بی امان در بادی عشق رفتن و آخر رسیدن، بر در ِآبادی عشق میتوان هر لحظه هر جا عاشق و دل داده بودن پر غرور،چون آبشاران،بودن،اما ساده بودن میشود اندوه شب را،از نگاه صبح فهمید یا به وقت ریزش اشک، شادی بگذشته را دید میتوان در گریه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 18:28
انسانها زیبایند ... * قیمت عشق همیشه بیش از تحمل آدمیزاد بوده * «« در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد امد از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد »» حرفهای یواشکی : او گفت : هیچکس را غم من نیست ! گفتم : پس تورا غم نیست ! همانا خوشبخت ترینی . گویی مرا دیوانه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 18:22
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 18:16
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 18:12
کلمه ای در عمق تپشهای قلبم ... * ارزش زندگی به ارزش دادن به لحظه های اونه * «« زین سفر گر بسلامت به وطن باز رسم نذر کردم که هم از راه به میخانه روم تا بگویم که چه کشفم شد ازین سیرو سلوک به در صومعه با بربط و پیمانه روم آشنایان ره عشق گرم خون بخورند ناکسم گربه شکایت سوی بیگانه روم »» حرفهای یواشکی : گاهی وقتها یه کلمه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 18:06
اولش فکر نمی کردم که دلم را برده باشه یا دلم گول چشای روشنش را خرده باشه اما نه گذشت و دیدم دل من دیوونه تر شد به تو گفتم و دل تو از قصه من با خبر شد آخ که چه لذتی داره ناز چشمات را کشیدن رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن میدونم دوستم نداری قدر روزهای گذشته من خودم خوندم تو چشمات که یکی این رو نوشته میدونم فرقی نداره...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 17:59
خویش را باور کن ... * هر چیز که در پی آنی ... آنی * « و کسی بر زد ... من به او گفتم کیست ؟ او به من گفت خزان من گشودم در را ... و خزانی در کار نبود ! من نهالی دیدم با خیالاتی افسرده و هراسان از یورش ... از یک طایفه باد یک تبسم کردم ... و هوای سبزم را پاشیدم بر پیشانی او و دلش را بر مدارا دعوت کردم من به اوگفتم : خزان...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 17:39
چیزایی که دیگه کم کم باید بدونی ... * لبخند تذهیب زندگی ست * «« من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس که درازست ره مقصد و من نوسفرم »» « حرفهای یواشکی » فکر میکنم یه حرفهایی هست که دیگه باید زده...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1384 01:03
تولدم مبارک من متولد شدم تک فرشته ی آسمان از همان آغاز مظلومانه به دنیا آمد ....با خود عشق آورد برای لبه ی دیوار قدیمی....مرحمی شدبرای ماه مهربان و صبور ....ماهی که به ظاهر زیبا و بدون هر غم و رنجی است اما در درون از غم های روزگار می سوزد....نکند این طفل از جنس ماه است؟ ای وای .... گویا این بدو تولد تک فرشته ی آسمان...
-
و من بارانی پوش ...
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 01:56
و من بارانی پوش ... و حالا بارانی پوش به دنبال اشکهای ریخته شده ام می گردم زیر آفتاب کویر ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1384 03:34
ساحل عشق در کنار ساحل دلباز عشق روبروی امواج متلاطم دریای عشق بر روی شن های گرم ساحل نشسته بودم . حس عاشقی در من بیشتر شده بود به غروبی که کم کم به آسمان سلام می کرد می نگریستم و به دریایی که رو به سرخی بود . یک تکه کاغذ و یک قلم در آن سوی ساحل ، یک یار مهربان ، یک یار همزبان در سوی دیگر و من هم در این سو. از مهر...